برای تو...

دوست من

تنهايی را دوست دارم زيرا بی وفا نيست ... تنهايی را دوست دارم زيرا عشق دروغی در آن نيست ... تنهايی را دوست دام زيرا تجربه کردم ... تنهايی را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست ... تنهايی را دوست دارم زيرا... در کلبه تنهايی هايم در انتظار خواهم گريست و انتظار کشيدنم را پنهان خواهم کرد...
[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ 16:58 ] [ مریم ] [ ]

شما یادتون نمیاد                                          
                      
تو مدرسه
شما یادتون نمیاد،وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم،الکی مداد رو بهانه می کردیم بلند می شدیم،می رفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم.
شما یادتون نمیاد،دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها روسر صف جفت کنیم...
شما یادتون نمیاد،اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم،دلتون بسوزه،اگه ورزش زنگ آخر بودکه دیگه از خوشحالی نمی دونستیم چه کار کنیم.
شما یادتون نمیاد،صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم،به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشت شون نوشته شده بود،ولی سمت چپی ها نو نبود.
شما یادتون نمیاد،آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیدیم درستون کجاست،اونا یه درس از ما عقب تر باشند.

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ 16:58 ] [ مریم ] [ ]

حرف هایی برای شنیدن...!

چه تلخ محاکمه می شوند پاییز و زمستان!! که برای جان دادن به درخت،جان می دهند و چه نا عادلانه کسی آن طرف تر همه چیز به اسم بهار تمام می شود!!

یافته هایت را با باخته هایت مقایسه کن و بدان اگر خدا را یافته باشی هر چه باخته ای مهم نیست...!

گاهی خدا آنقدر صدایت را دوست دارد که سکوت می کند تا تو بارها بگویی : خدای من...

قطار نباش که از ریل پیروی کنی،کشتی باش که عظمت اقیانوس زیر پایت باشد.

به درختان جنگل گفتم چرا شما با این عظمت از تکه آهنی به نام تبر می رنجید؟ گفتند رنج ما ازتبر نیست از دسته آن است که از جنس خود ماست.

زندگی راطی کن و آنگاه که بر فراز بلندترین قله هایش رسیدی لبخند خود را نثار تمام سنگ ریزه هایی کن که پایت را خراشیدند.

منتظر خوشبختی نباش تا لبخند بزنی شاید خوشبختی منتظر لبخند تو باشد.

سعی نکن متفاوت باشی، فقط خوب باش!خوب بودن به اندازه کافی متفاوت هست...

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ 16:58 ] [ مریم ] [ ]

پنجاه راه بازی با اعصاب دیگران

1.روزهاي تعطيل مثل بقيه روزها ساعتتون رو كوك كنين تا همه از خواب بپرن

2.سر چهارراه وقتي چراغ سبز شد دستتون رو روي بوق بذارين تا جلويي ها زود تر راه بيفتند

3.وقتي ميخواين برين دست به آب با صداي بلند به اطلاع همه برسونين

4.وقتي از کسي آدرسي رو مي پرسين بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوي چشمش از يه نفر ديگه بپرسين 5.کرايه تاکسي رو بعد از پياده شدن و گشتن تمام جيبهاتون به صورت اسکناس هزاري پرداخت کنيد 6.همسرتون رو با اسم همسر قبليتون صدا بزنين

7.جدول نيمه تموم دوستتون رو حل کنين

8.روي اتوبان و جاده روي لاين منتهي اليه سمت چپ با سرعت پنجاه کيلومتر در ساعت حرکت کنين

9.وقتي عده زيادي مشغول تماشاي تلويزيون هستند مرتب کانال رو عوض کنين

10.از بستني فروشي بخواين که اسم پنجاه و چهار نوع بستني رو براتون بگه 

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ 16:58 ] [ مریم ] [ ]

تنهایی چه زیباست!!!

          تنهایی چه زیباست، آرامش و رویاست

                         دوستان بیایید، این عیش مهیاست...

                                            در خواب ندانیم، افسون جهانیم!

                                                          بی دل در این چرخ، مغلوب زمانیم...

                                                                         در لحظۀ آخر، نوش داروی غمهاست

                                                                                        تلخ است ولیکن، ناتلخی دنیاست...

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ 16:58 ] [ مریم ] [ ]

زندگی

زندگی همچون رودی بزرگ،جاودانه روان است؛

زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا میرود،

دامان خدا را می جوید؛ خورشید هنوز طلوع میکند؛

فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است؛

بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد؛

امواج دریا آواز میخوانند،برمیخیزند و خود را در ساحل گم میکنند؛

گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند؛

نیستی نیست،هستی هست؛ پایان نیست،راه هست؛

تولد هر کودک نشان آن است که : خدا هنوز از انسان ناامید نشده است.

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ 16:58 ] [ مریم ] [ ]

داستان زیبا

تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن  بیاساید.اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم


[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ 16:58 ] [ مریم ] [ ]

ضد حال یعنی...

ضدحال يعنی وقتی منتظر فيلم مورد علاقت هستی برق بره!
ضدحال يعنی بعد از کلی مصيبت که بابات برات موبايل ثبت نام کرده همه سيمکارتا بياد جز مال تو!
ضدحال يعنی يه جلسه سر کلاس نری فقط همون يه جلسه استاد حضور غياب کنه!
ضدحال يعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن!
ضدحال يعنی يه هفته قبل از اينکه جشن تولد بگيری خاله مامانت فوت کنه!
ضدحال يعنی قبض تلفن بياد ....... تومن!
ضدحال يعنی بعد از کلی مخ زدن تو اينترنت همينکه بيای به نتيجه برسی اشتراکت تموم بشه !
ضدحال يعنی با.۹.۷۵ افتادن!
ضد حال يعنی يه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گير کنه به صندلی پاره بشه!
ضدحال يعنی صبح ساعت ۷ بری سر کلاس استاد نياد!
ضدحال يعنی شرطی بيدل بزنی امتيازت بشه ۲۵!
ضدحال يعنی بعد اينکه کلی افه زبان اوومدی نمره زبانت بشه۱۰
ضدحال يعنی داداش کوچیکت ۲شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پريز برق!
ضدحال یعنی عشق یه طرفه!
ضدحال یعنی گل خوردن دقیقه ۹۰!
ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد!
ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن!
ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن!
ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن!
ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه!
ضد حال یعنی سر جلسه امتحان خدکارت تموم بشه!
ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه!
ضدحال یعنی دفترچه تلفنتو گم کنی!
ضد حال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی ببینی!
ضدحال يعنی درس رو بلد نباشي و پنج دقيقه مونده به زنگ تفريح استاد اسمتو صدا كنه!
ضدحال يعنی يك قدمي خط پايان مسابقه دو به زمين بيفتي و آخر بشي!
ضدحال يعنی روز آخر خدمت سربازي اضافه خدمت بخوري!
ضدحال يعنی سر سفره عقد عروس خانوم بگه نه!

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ 16:58 ] [ مریم ] [ ]

شعر طنز درباره ی نوروز

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد / کاسب پیر دگر باره جوان خواهد شد!

من و تو غمزده از این همه خرج شب عید / لیکن او صاحب یک سود کلان خواهد شد

موسم دلخوری و گیجی آن اهل حقوق / وقت بشکن زدن پیشه وران خواهد شد

حرف عیدی نزنی پیش خسیس الدوله / که کند سکته و درخاک نهان خواهد شد

اول عید ، حقوق من و تو نفله شود / سرمان باز دچار دَوران خواهد شد

باز ذکر « چه کنم ، آی چه کنم » می گیریم / قلبمان نیز دچار ضربان خواهد شد

مخمان سوت زد از قیمت شیرینی جات / کم کمک قیمت آن ، قیمت جان خواهد شد

مرد در « خانه تکانی » شده شاگرد زنش / دم عید است و چنان رفتگران خواهد شد

از هجوم فک و فامیل فلان شهر به « ده » / چون هتل ، خانه ی مشدی رمضان خواهد شد


[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ 16:58 ] [ مریم ] [ ]

وقتی...

وقتی بچه هستیم میگن بچه است، نمیفهمه

وقتی نوجوان هستیم میگن نوجوانه، نمیفهمه

وقتی جوان هستیم میگن جوون و خامه، نمیفهمه

وقتی بزرگ میشیم میگن داره پیر میشه، نمیفهمه

وقتی هم پیر هستیم میگن پیره، حالیش نیست، نمیفهمه

فقط وقتی میمیریم میان سر قبرمون و میگن “عجب انسان فهمیده ای بود”

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ 16:58 ] [ مریم ] [ ]